دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۴۳)
من دهان تنگ هر تونلی را فریادگر این حقیقت دیدم که: همیشه در هر بن بستی سیاه راهی کوتاه می توان یافت، حتي در دل صخره سنگ ها و با گره ها و آژنگ ها.
من انسان هاي عادي را چون شهر صد دروازه ديدم كه تقدير از هر دري مي تواند به آن وارد شود؛ اما حكيم را چون شهري ديدم با يك دروازه كه تقدير پيش از ورود، نخست در مي زند و برای ورود اجازه می گیرد.
من سرنوشت تلخ ملل جهان سوم را كه مي نگرم ، كم كم به اين باور مي رسم كه گويا قصه پر غصه توسعه نيافتگي را پاياني نيست؛ زيرا نه گوسپندان، بصير مي شوند و نه گرگان، سير!!
من خورشید را دیدم که با همه عظمتش تنها قادر بود« روز » را بسازد، نه « روزگار » را . روزگار را مردان بزرگ می سازند با اراده ها و همت هایی سترگ.
من زندگی را آمیزه ای از رنگ ها دیدم با انگیزه ای از فرهنگ ها. همه رنگ ها را باید پذیرفت و در بهارِِِِِِِِِ همه فرهنگ ها باید شکفت.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.